<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 68
بازدید کل : 52039
تعداد مطالب : 223
تعداد نظرات : 94
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


عیدتون مبارک باشه و امیدوارم به اون چیزی که میخوان برسید نه به هر قیمتی شاید یه کدوم از شما مرگ من رو بخواهید این تنها امید منه ممنونم ازتون باییییییییییییییی.

نویسنده : شیدا
پ نه پ
.
بابابزرگم داشت تو خواب صداهای عجیب و غریب در میاورد !
خانمم میگه داره خرناس میکشه؟!
پَ نه پَ داره کانکت میشه ولی چون تو محل ما ADSL نمیدن از dial-up استفاده میکنه
.
.
.
سر جلسه به جلوییم می گم سوال ۳ بلدی ؟ میگه آره می خوای ؟
میگم پَ نَ پَ نگرانت بودم می خواستم اگه ننوشتی بت بگم

.

 

.

 

.

 

ایستک خریدم ، در باز کن رو دادم به دوستم
میگه : با این بازش کنم ؟!!!
میگم پ نه پ !!! روش راست کلیک کن!
اوپن ویت رو بزن ! با اینترنت اکسپلور بازش کن !!
.
.
.
بعد از اینکه دو ساعت تو صف عابر بانک واستادم تا پول بگیرم یارو برگشته می گه:
آقا ببخشید سالمه؟ میگم پ ن پ مریضه اینم صف عیادت کننده هاست
.
.
.
خانومه وایساده بود جلوی پله برقی نمیرفت روش. دوستم میگه یعنی میترسه؟
پـَـَـ نــه پـَـَـــ مونده با پای چپ بره ثواب داره یا با پای راست!!
.
.
.
یه طوطی گرفتم دوستم اومده دیده میگه:
طوطیه ؟ گفتم په نه په یا کریمه با فتو شاپ تغییرش دادم
.
.
.
فامیلمون اومده خونمون میگه از وقتی کولر گذاشتین خونتون اینقدر خنک شده ؟
گفتیم پـَـــ نــه پـَـــ از وقتی توی کانون فرهنگی آموزش ثبت نام کردیم !

 

.

 

.

 

.

رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر. میگه شمام دستشویی داری؟

                                        پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟مامور آمار : همین ۵ نفر هستید دیگه ؟
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ ۶ تامون Hidden شدن باید از Folder Option پیداشون کنید !
.
.
.
شب کولر رو از سرما خاموش کردم
داداشم میگه سردت شده که داری می لرزی ؟
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ رفتم رو ویبره
نگران نباش بگیر بخواب شارجم تموم میشه ، منم می خوابم !
.
.
.
آه میکشم دوستم میگه دلت گرفته ؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ آه شادیه !
.
.
.
بچه ۲ ماهه رو بردیم دکتر میگم دلش درد میکنه ، دکتر میگه شیر خورده ؟

میگم : پـَـ نـَـ پـَـ جاتون خالی ظهر آبگوشت با پیاز زده به بدن !

 

کبوتر با کبوتر ، باز با باز ؟

پَ نَ پَ الاغ تک شاخ با مرغ مگس خوار

سوسک آفریقایی با نهنگ سرچکشی !
.
.
.
غذا مونده روی گاز خاکستر شده

اومده میگه سوخته ؟ گفتم پَ نَ پَ بیش از حد جا افتاده !
.
.
.
فرشو پهن کردیم پشت بوم ، همسایه میگه شستین گذاشتید خشک بشه ؟

گفتم پَ نَ پَ انداختیم ویتامین D جذب کنه تا رنگ گُلاش ثابت بمونه !

داره مثل اسب دروغ میگه ، منم خندم گرفته برگشته میگه داری به من میخندی ؟
گفتم پـَ نه پـَ کارم از گریه گذشته ، به آن میخندم !
.
.
.
استاد بهم داده ۴ ! رفتم پیشش میگم استاد میشه چند لحظه وقتتون بگیرم ؟
میگه نمره میخوای ؟؟؟ گفتم پ ن پ واسه امر خیر مزاحم شدم ، مارو به غلامی بپذیر !
.
.
.
دارم چایی می خورم داغ بود سوختم ، بابام می پرسه سوختی ؟
میگم پـَـ نـَـ پـَـ رفتم مرحله بعد !
.
.
.
جلسه ی آخر کلاس بود ، بچه ها داشتن از استاد در مورد امتحان می پرسیدن که قراره چطوری سوال بده ! یکی پرسید : استاد جا خالی هم میدین ؟
استاد هم گفت : پ ن پ وامیستم بهم تیراندازی کنید !

به همکارم میگم همین الان یه فیلم دانلود کردم ؛ میگه از تو اینترنت ؟
میگم پ نه پ از تو کانال کولر ، اتفاقا پهنای باندشم زیاده قطعی هم نداره !!!
.
.
.
رفتم کارخونه بابام به منشیش میگم : بابام هست ؟ میگه آره میخوای بری تو ؟
گفتم پ نه پ فقط میخواستم آمارشو بگیرم یه وقت شیطونی نکنه !
.
.
.
به داداشم میگم مگس نشسته رو مانیتور ، میگه بکشمش ؟
میگم پ نه پ بهش بگو بیاد عقب وگرنه چشماش ضعیف میشه !

بچه ۲۴ ساعت نیست به دنیا اومده ، برگشته بهم میگه نمیتونه راه بره ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ فقط میتونه پشتک بزنه !
.
.
.
خاور اومده داریم اثاث خونه رو بار میزنیم ، میگه دارید از این محل میرید ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ داریم اثاث میبریم پارک خاله بازی کنیم !
.
.
.
گفتم : از صدای سخنش ندیدم خوشتر ! گفت عشق رو میگی ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ صدای خروپف بابام رو میگم !
.
.
.
سگ خریدیم اندازه خر ، بستیمش توی باغ ! اومده میگه اینو خریدید واسه امنیت ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ خریدیم باغو بیل بزنه !

نویسنده : شیدا
نویسنده : شیدا

fun (20)

نویسنده : شیدا
نویسنده : شیدا
نویسنده : شیدا
نویسنده : شیدا

fun (6)

 

 

نویسنده : شیدا

fun (5)

نویسنده : شیدا
نویسنده : شیدا
...


 

fun (1)

 

 

نویسنده : شیدا

عکس نوشته

نویسنده : شیدا
پیامک فراموشی...

واژه ها حرف ها و کلام ها در گذر زمان میآییند و میـــــــــرونند
اما خاطره خوش باهم بودن هستـــــــ که میماند
افتخاریستـــــــ در کنار شما بودن حتی اگر فراموش شدم …
.
.
.
شنیــده بودم که “خاک سرد است”
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است،
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را
.
.
.
فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود
از همان آب هایی که می پرد توی گلو و سالها سرفه میکنیم !
.
.
.
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن …
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را …
.
.
.
ماههاست فراموشش کرده ام ؛
خاطراتش را هم … !
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش
ذوق میکنند !

نویسنده : شیدا
ادیسون هم نمیفهمد
من شاعرم! حال مرا عالم نمی‌فهمد

جز تو کسی چیزی از اشعارم نمی‌فهمد

کشف جدید روزگار ما تو هستی که

برق نگاهت را ادیسون هم نمی‌فهمد! 
 
نویسنده : شیدا
پیچ ها ودست اندازها

جاده زندگی نباید صاف و مستقیم باشد وگرنه خوابمان می گیرد

پیچ ها و دست اندازها ، نعمت اند

نویسنده : شیدا
خدایا دوستت دارم...

نویسنده : شیدا
اسمان...

کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم

کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .

نویسنده : شیدا
عشق به خدا...

آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:

تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت:

وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم.

همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار.

نویسنده : شیدا
خدا هنوز ان بالاست

شادي را هديه كن حتي به كساني كه آن را از تو گرفتند

عشق بورز به آنها كه دلت را شكستند

دعا كن براي آنها كه نفرينت كردند

بهار شو و بخند كه خدا هنوز آن بالاست

نویسنده : شیدا
گوهر خود را مزن بر سنگ هر نا قابلی

 دوستت دارم هدیه ایست که هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد... قیمتی دارد که هر کسی توان پرداختش را ندارد...جمله ی کوتاهیست که هر کسی لیاقت شنیدنش را ندارد

نویسنده : شیدا
عشق ودوست داشتن

عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته ...هر داغی یک روز سرد می شود ، اما هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود

نویسنده : شیدا
مدرسه بندگی

خدايا

مي دانم از درس عبوديت تجديد شدم، اما باور كن كه مدرسه بندگيت را دوست دارم

پس از اين مدرسه اخراجم مكن

 

نویسنده : شیدا
بازی روزگار

بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!
--------------
 
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
--------------

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
--------------

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
--------------

انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.
--------------

همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !
--------------

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
--------------

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
--------------

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
--------------

عشق در لحظه پدید می آید
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
--------------

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود .
--------------

انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یكشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شكست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می كند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.


فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...

از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران)

 

نویسنده : شیدا
اوج تمنا...

گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!

نویسنده : شیدا
زخم هایم...

تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم

باز نه زخمهای من خوب میشود

نه زخمهای تو ... ! ! !

نویسنده : شیدا
سه کلام از زندگی...

 

Confidence
اعتقاد
اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند.
روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند،فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،
این یعنی اعتقاد.


Trust
اعتماد
اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد،وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ..... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،این یعنی اعتماد.

Hope
امید
هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم.ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید،این یعنی امید.

با اعتقاد،اعتماد و امید زندگی کنید

 

نویسنده : شیدا
خدایا.............

 

نویسنده : شیدا
خدای من.........

خدای من؛ خطاهایم؛

خطاهایم لباس پستی و ذلّت تنم کرده؛

خواستم و نشد ...

آرزوهایم را ، امیدهایم را یکی یکی به آتش می کشم.


تا اندکی گرم شوم...!

چه طعم تلخ و زننده ای دارد این جراحت های افکارم


نویسنده : شیدا
کوتاهی ما

نویسنده : شیدا
خوبی ادم ها

نویسنده : شیدا
حقیقت دوستی

نویسنده : شیدا
داستان کوتاه بخونیدش

پادشاه قدرتمند و توانایی, روزی برای شکار با درباریان خود به صحرا رفت, در راه کنیزک زیبایی دید و عاشق او شد. پول فراوان داد و دخترک را از اربابش خرید, پس از مدتی که با کنیزک بود. کنیزک بیمار شد و شاه بسیار غمناک گردید. از سراسر کشور, پزشکان ماهر را برای درمان او به دربار فرا خواند, و گفت: جان من به جان این کنیزک وابسته است, اگر او درمان نشود, من هم خواهم مرد.

هر کس جانان مرا درمان کند, طلا و مروارید فراوان به او می‌دهم. پزشکان گفتند: ما جانبازی می‌کنیم و با همفکری و مشاوره او را حتماً درمان می‌کنیم. هر یک از ما یک مسیح شفادهنده است. پزشکان به دانش خود مغرور بودند و یادی از خدا نکردند. خدا هم عجز و ناتوانی آنها را به ایشان نشان داد. پزشکان هر چه کردند, فایده نداشت. دخترک از شدت بیماری مثل موی, باریک و لاغر شده بود. شاه یکسره گریه می‌کرد. داروها, جواب معکوس می‌داد.

شاه از پزشکان ناامید شد. و پابرهنه به مسجد رفت و در محرابِ مسجد به گریه نشست. آنقدر گریه کرد که از هوش رفت. وقتی به هوش آمد, دعا کرد. گفت ای خدای بخشنده, من چه بگویم, تو اسرار درون مرا به روشنی می‌دانی. ای خدایی که همیشه پشتیبان ما بوده‌ای, بارِ دیگر ما اشتباه کردیم. شاه از جان و دل دعا کرد, ناگهان دریای بخشش و لطف خداوند جوشید, شاه در میان گریه به خواب رفت. در خواب دید که یک پیرمرد زیبا و نورانی به او می‌گوید: ای شاه مُژده بده که خداوند دعایت را قبول کرد, فردا مرد ناشناسی به دربار می‌آید. او پزشک دانایی است. درمان هر دردی را می‌داند, صادق است و قدرت خدا در روح اوست. منتظر او باش.

فردا صبح هنگام طلوع خورشید, شاه بر بالای قصر خود منتظر نشسته بود, ناگهان مرد دانای خوش سیما از دور پیدا شد, او مثل آفتاب در سایه بود, مثل ماه می‌درخشید. بود و نبود. مانند خیال, و رؤیا بود. آن صورتی که شاه در رؤیای مسجد دیده بود در چهرة این مهمان بود. شاه به استقبال رفت. اگر چه آن مرد غیبی را ندیده بود اما بسیار آشنا به نظر می‌آمد. گویی سالها با هم آشنا بوده‌اند. و جانشان یکی بوده است.

شاه از شادی, در پوست نمی‌گنجید. گفت ای مرد: محبوب حقیقی من تو بوده‌ای نه کنیزک. کنیزک, ابزار رسیدن من به تو بوده است. آنگاه مهمان را بوسید و دستش را گرفت و با احترام بسیار به بالای قصر برد. پس از صرف غذا و رفع خستگی راه, شاه پزشک را پیش کنیزک برد و قصة بیماری او را گفت: حکیم، دخترک را معاینه کرد. و آزمایش‌های لازم را انجام داد. و گفت: همة داروهای آن پزشکان بیفایده بوده و حال مریض را بدتر کرده, آنها از حالِ دختر بی‌خبر بودند و معالجة تن می‌کردند. حکیم بیماری دخترک را کشف کرد, امّا به شاه نگفت. او فهمید دختر بیمار دل است. تنش خوش است و گرفتار دل است. عاشق است.

نویسنده : شیدا
اوای بارانی...........................!!!!!

منو جون پناه خودت کن برو

بزار پای این آرزوم وایستم

به هرکی بهم گفت ازت رد شده

قسم میخورم من خودم خواستم

منو جون پناه خودت کن برو

 

من از زخم هایی که خوردم پرم

تو باید از این پله بالا بری ، توبالا نری من زمین میخورم

♫♫♫

درست لحظه ای که تو باید بری،اسیر یه احساس مبهم شدیم

ببین بعد یک عمرهر ور زدن،چه جای بدی عاشق هم شدیم

برای تو مردن شده آرزوم

یه حقی که من دارم از زندگی

نگاه کن تو این برزخ لعنتی

چه مرگی طلب کارم از زندگی

به هرجا رسیدم به عشق تو بود

کنار تو هرچی بگی داشتم

ببین پای تاوان عشقم به تو

عجب حسرتی تو دلم کاشتم

اگه فکر احساسمونی برو ، اگه عاشق هردومونی برو

تو این نقطه از زندگی مرگ هم ، نمیتونه از من بگیره تورو

نویسنده : شیدا
اوای بارانی...........................

کارت پستال کنارتو ، کارت پستال عشق تو ، کارت پستال طلبکار زندگی ، کارت پستال برزخ ، کارت پستال عاشقانه دکلمه احسان خواجه امیری ، کارت پستال متن اهنک آوی باران ، کارت پستال آوای باران ، کارت پستال متن تیتراژ آوای باران ، کارت پستال برزخ زندگی ، کارت پشتال با عشق تو ، عکس نوشته ، عکس نوشته آوای باران ، عکس عاشقانه آوای باران ، عکس نوشته عشقولانه باران

نویسنده : شیدا
خر است...............

سرما خوردگی خر است.
ترافیک خر است.
شب امتحان خر است.
سردرد خر است.
آدم فوضول و خبرچین خر است.
زنگ ساعت خر است.
صبح زود خر است.
آدم زبون نفهم خر است.
تراکنش ناموفق خر است.
کال ویتینگ خر است.
چراغ قرمز خر است.
سف نونوایی خر است.
دندون درد خر است.
رفیق زیر آب زن خر است.
صدای بوق ماشین پشت پنجره وقتی خوابی خر است.
لو باتری خر است.
فامیل پشت چشم نازک کن خر است.
ناخونی که از توی گوشت شکسته خر است.
اینترنت سرعت پائین خر است.
این زنه که میگه مشترک مورد نظر قادر به پاسخگویی نمیباشد خر است.
….
من دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه خودتون اگه چیزی به ذهنتون میرسه بنویسین :|

نویسنده : شیدا
با حاله .........................

ترول های ایرانی (34 عکس)

نویسنده : شیدا
تفاوت

نویسنده : شیدا
دانشجویی

یه ضرب المثل استاد دانشگاهی هم هست که میگه:

لذتی که در دادن نمره ۹/۷۵ به دانشجو هست در دادن ۶ نیست!

نویسنده : شیدا
هیس !فلسفیه

 

 

نویسنده : شیدا
به سلامتی مگس.............

7a9fdc3139200c5af3ca40e3e2583cf7-430

نویسنده : شیدا